استوهلغتنامه دهخدااستوه . [ اِ / اُ ] (ص ) مانده شده . (برهان ) (مؤید الفضلاء). عاجز. (رشیدی ). وامانده . (رشیدی ) (سروری ). ستوه . (جهانگیری ).بجان آمده . زلّه شده . بتنگ آمده
استوهواژهنامه آزادجمع کلمه استوه به استوهدان که به نوعی نزدیک به معنی استخوان و به نوعی محل استخوان و یا دفن استخوان مردگان است
استوهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= ستوه استوه شدن (گشتن): (مصدر لازم) [قدیمی] درمانده شدن: ◻︎ ز بس کآن سپه کوه تا کوه شد / ز انبوه او کوه استوه شد (فردوسی: لغتنامه: استوه).
استشهادلغتنامه دهخدااستشهاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گواهی خواستن . (غیاث ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). حاضر آمدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بگواهی خواندن
استهلغتنامه دهخدااسته . [ اِ / اُ ت ُه ْ ] (ص ) مخفف استوه . ملول . بتنگ آمده . (برهان ) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز جستن مترب . منجیک ترمدی .|| مانده شده .