استورلغتنامه دهخدااستور. [ اُ ] (اِ) مؤلف مؤیدالفضلاء گوید: استور بالضم ، یعنی دستور. کذا فی الغنیه . معنی آن صاحب دست و مسند و آنکه [ در ] جمله ٔ امور برو اعتماد کنند و نیز به
استورلغتنامه دهخدااستور. [ اُ ] (اِ). ستور. (زمخشری ).چارپا. چاروا. (انجمن آرا). هر چهارپایه را گویند عموماً و اسب و استر را خصوصاً. (برهان ) : تا چند ازین استور تن کو کاه و جو خ
استورلغتنامه دهخدااستور. [ اِ ] (اِخ ) نام خانواده ای بسیار معروف از اشراف سوئد. برجسته ترین افراد این خاندان عبارتند از:1 - استن گوستافسن معروف به استن استور اوّل (1440-1503 م .
اصطورلغتنامه دهخدااصطور. [ اُ ] (معرب ، اِ) اصطر. وزنه ٔ ترازو. (ناظم الاطباء). || ترازو. (شعوری ). و رجوع به شعوری ج 1 ص 146 شود.
استوربانلغتنامه دهخدااستوربان . [ اُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) معنی ترکیبی آن خداوند ستور است . (مؤید الفضلاء). ستوربان . چاروادار. کسی که پرستاری و خدمت ستور کند : و بر پشت اسب استورب
استوربریجلغتنامه دهخدااستوربریج . [ اِ ] (اِخ ) قصبه ای در وورچستر انگلستان ، در 28 هزارگزی شمال شهر وورچستر در ساحل نهر استور. منسوجات پشمی ، کارخانه های ظروف ، شیشه گری ، آجرپزی و
استوربانلغتنامه دهخدااستوربان . [ اُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) معنی ترکیبی آن خداوند ستور است . (مؤید الفضلاء). ستوربان . چاروادار. کسی که پرستاری و خدمت ستور کند : و بر پشت اسب استورب
استوربریجلغتنامه دهخدااستوربریج . [ اِ ] (اِخ ) قصبه ای در وورچستر انگلستان ، در 28 هزارگزی شمال شهر وورچستر در ساحل نهر استور. منسوجات پشمی ، کارخانه های ظروف ، شیشه گری ، آجرپزی و