استهتارلغتنامه دهخدااستهتار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) مولع گردانیدن . (زوزنی ). || آزمند چیزی گردیدن چندانکه از ننگ و دشنام و نکوهش باکیش نباشد. || ولوع به چیزی و افراط در آن . || دارای
مستهترلغتنامه دهخدامستهتر. [ م ُ ت َ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استهتار. صاحب چیزهای باطل و هیچکاره . (منتهی الارب ). بسیار اباطیل . کثیرالاباطیل . (از اقرب الموارد). || مستهتر به
مستهترلغتنامه دهخدامستهتر. [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) پیروی کننده از هوای خود که به کرده ٔ خویش اهمیت ندهد. || عقل بشده از کلانسالی . (از اقرب الموارد). و رجوع به استهتار شود.
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین .[ جُدْ دی ] (اِخ ) (ابوالفتح ...) ابن دارست شیرازی از وزراء سلجوقیان است و چند بار وزارت سلطان مسعودبن محمدبن ملکشاه (526- 547 هَ . ق .) را داشت و در
استتارلغتنامه دهخدااستتار. [ اِ ت ِ تا ] (ع مص ) در پرده شدن . (زوزنی )(تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). در پرده پنهان گردیدن . (غیاث ). پوشیده گردیدن . (منتهی الارب ). پوشیدگی