استنجعدیکشنری عربی به فارسیجستجو كرد , دنبال كرد , جويا شد , خواست , درخواست كرد , درصدد برآمد , طلب كرد
استنجافرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (فقه) پاک کردن موضع بول و غایط با آب، کلوخ، یا چیز دیگر.۲. [قدیمی] رها شدن؛ خلاص شدن.
استنجادبدیکشنری عربی به فارسیكمك خواستن از , كمك طلبيدن از , درخواست كمك از , درخواست يارى از , تقاضاى كمك از , تقاضاى مساعده از
استجعاللغتنامه دهخدااستجعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بگشن آمدن نر ماده را. (تاج المصادر بیهقی ): استجعال کلبه ؛ گشن خواه شدن ماده سگ . (از منتهی الارب ). به ایغُر جستن درآمدن سباع ماده
استناعةلغتنامه دهخدااستناعة. [ اِ ت ِ ع َ ] (ع مص ) پیش شدن در رفتن و جز آن . (منتهی الارب ). فراپیش شدن در رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || جنبیدن شاخ درخت . (منتهی الارب ).
استنجاءلغتنامه دهخدااستنجاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رستن . (منتهی الارب ). خلاصی . (اقرب الموارد). || از بیخ بریدن درخت . (منتهی الارب ). || حاجت خود برآوردن از کسی . یقال : استنجی منه
استنجاثلغتنامه دهخدااستنجاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون آوردن . (منتهی الارب ): استنجث الشی ٔ؛ استخرجه . (اقرب الموارد). || پیش آمدن به چیزی و تعرض کردن . (منتهی الارب ): استنجث للش