استنجاثلغتنامه دهخدااستنجاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون آوردن . (منتهی الارب ): استنجث الشی ٔ؛ استخرجه . (اقرب الموارد). || پیش آمدن به چیزی و تعرض کردن . (منتهی الارب ): استنجث للشی ٔ؛ تصدی له . (اقرب الموارد). || در پی چیزی رفتن . (از منتهی الارب ).
استنجادلغتنامه دهخدااستنجاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) یاری خواستن . استعانت . || توانا گردیدن بعد سستی . || دلیری کردن بعدترس . یقال : استنجد علیه بعد هیبته . (منتهی الارب ).
مستنجثلغتنامه دهخدامستنجث . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) استخراج کننده وبیرون آرنده . || تصدی کننده و بعهده گیرنده امری را. (از اقرب الموارد). رجوع به استنجاث شود.