اصطناعلغتنامه دهخدااصطناع . [ اِ طِ ] (ع مص ) دعوت صنعت ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دعوت مصنعه ساختن . (آنندراج ). اصطناع مرد؛ اتخاذ مصنعه یعنی دعوت . (از قطر المحیط) (
اصطناعفرهنگ انتشارات معین(اِ طِ) [ ع . ] (مص م .)1 - نیکویی کردن ، پروردن . 2 - برگزیدن . 3 - مقرب ساختن .
اصطناعفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. به ساختن چیزی فرمان دادن.۲. نیکویی کردن.۳. پروردن و برگزیدن کسی.
استناءةلغتنامه دهخدااستناءة. [ اِ ت ِ ءَ ] (ع مص ) فرورفتن ستاره ای بمغرب و برآمدن رقیب آن بمشرق . استنآء. || عطا خواستن . (منتهی الارب ).
استناءةلغتنامه دهخدااستناءة. [ اِ ت ِ ءَ ] (ع مص ) فرورفتن ستاره ای بمغرب و برآمدن رقیب آن بمشرق . استنآء. || عطا خواستن . (منتهی الارب ).
مستنیلغتنامه دهخدامستنی ٔ. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) ستاره ٔ فرورونده به مغرب و برآمده رقیب آن به مشرق . (ناظم الاطباء). || عطا خواهنده . (از اقرب الموارد). و رجوع به استناءة شود.