استمنافرهنگ فارسی عمیدخارج کردن منی از آلت تناسلی خود بدون مقاربت؛ جلق. Δ این عمل در شرع اسلام حرام است.
استمناءلغتنامه دهخدااستمناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استخراج المنی . (زوزنی ). آب بیرون کردن خواستن . مشتو زدن . مشت زنی . خضخضة. استدعاء خروج المنی . (تاج المصادر بیهقی ). بیرون کردن منی . || در ایام منیة درآمده شمردن ناقة را. (منتهی الارب ). || به منی ̍ رسیدن .
استمناءلغتنامه دهخدااستمناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استخراج المنی . (زوزنی ). آب بیرون کردن خواستن . مشتو زدن . مشت زنی . خضخضة. استدعاء خروج المنی . (تاج المصادر بیهقی ). بیرون کردن منی . || در ایام منیة درآمده شمردن ناقة را. (منتهی الارب ). || به منی ̍ رسیدن .
استمناحلغتنامه دهخدااستمناح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عطیه خواستن . (منتهی الارب ). عطا خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).
شکازةلغتنامه دهخداشکازة. [ ش َک ْ کا زَ ] (ع ص ) آنکه چون صورت ملیح را بیند در برابر او ایستد و به دست استمنا کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
دفع بدنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت دنی، تراوش، ادرار، تخلیۀروده استفراغ، تهوع، دلآشوبی، اُق(عُق)، قی، انقلاب، حالت دلبههمخوردگی و استفراغ آروغ، بادگلو سکسکه، عطسه، سرفه، آب دهان، تف، بزاق، اخ[و]تف، افوتف، اخلاط، ترشحات حجامت، فصد، رگزنی، خونگیری، رگگشایی، خونریزی، اهدای خون جماع، استمنا، منی، مذی، اسپرم (اسپرماتوزو
استمناءلغتنامه دهخدااستمناء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استخراج المنی . (زوزنی ). آب بیرون کردن خواستن . مشتو زدن . مشت زنی . خضخضة. استدعاء خروج المنی . (تاج المصادر بیهقی ). بیرون کردن منی . || در ایام منیة درآمده شمردن ناقة را. (منتهی الارب ). || به منی ̍ رسیدن .
استمناحلغتنامه دهخدااستمناح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عطیه خواستن . (منتهی الارب ). عطا خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).