استلقىواژهنامه آزاداسْتَلْقَى: اسْتِلْقَاءً [ سلق ]: بر پشت خوابيد. اسْتَلْقَى : اسْتِلْقَاءً [ لقي ] على قفاه : آن مرد به پشت خوابيد.
استلقاءلغتنامه دهخدااستلقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ستان خفتن . (مجمل اللغه ) (منتهی الارب ). بپشت واخسپیدن . بپشت واخوابیدن . به ستان واخفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بر پشت وا
استلقاءلغتنامه دهخدااستلقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ستان خفتن . (مجمل اللغه ) (منتهی الارب ). بپشت واخسپیدن . بپشت واخوابیدن . به ستان واخفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بر پشت وا
استلقاحلغتنامه دهخدااستلقاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) هنگام گشن دادن رسیدن خرمابن را: استلقحت النخلة؛ ای آن لها ان تلقح .