استلعابلغتنامه دهخدااستلعاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازی کردن خواستن . || غوره مانندی برآوردن خرمابن بعد درودن خرما. (منتهی الارب ). غوره گونه برآوردن نخل پس از چیدن خرمای آن .
اصطلابلغتنامه دهخدااصطلاب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطلاب استخوانها؛ بیرون آوردن چربی آن . (از اقرب الموارد). روغن بیرون کردن از استخوان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استخوانها پختن تا چربیش از آن بیرون آید تا نانخورش کنند. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
استعلابلغتنامه دهخدااستعلاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردیدن بوی گوشت سپس سخت گردیدن . || سخت و ناخوش یافتن چیزی را. || ناخوش داشتن ستور خوردن تره را و گران و درشت شمردن آنرا. (منتهی الارب ).
استلابلغتنامه دهخدااستلاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سلب . (زوزنی ). ربودن : استلبه ؛ ربود آنرا. (منتهی الارب ). شبانه در موضعی که نزول کرد، کردان طمع در استلاب لباس او کردند. (جهانگشای جوینی ).
مستلعبلغتنامه دهخدامستلعب . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلعاب . خواهان بازی کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به استلعاب شود.