استقباللغتنامه دهخدااستقبال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پیش آمدن . (منتهی الارب ). ضِدّ استدبار. روی آوردن . پیش فراشدن . پیش واشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیش رفتن . روی کردن به . || به پیشواز رفتن . به پیشباز رفتن . پیشواز کردن . پیشباز کردن . پذیره شدن : استادم را بد
استقبالدیکشنری عربی به فارسیپذيرايي , مهماني , پذيرش , قبول , برخورد , استقبال كردن , دريافت امواج راديويى , به پيشواز رفتن
استقبالفرهنگ فارسی عمید۱. پیشنهاد یا مطلبی را با رضایت خاطر پذیرفتن.۲. پیش آمدن؛ پیشواز رفتن؛ پیش رفتن؛ پذیره شدن.۳. (اسم) [قدیمی] (ادبی) در دستور زبان، زمان آینده.۴. (اسم) (ادبی) سرودن شعری به وزن و قافیۀ شعر شاعر دیگر، مانندِ این شعر: گل در بَر و می در کف و معشوقه به کام است / سلطان جهانم به چنین روز غ
استقبالفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) به پیشواز کسی رفتن . 2 - (اِمص .) پیشواز، پذیره . 3 - (ص .) آینده . 4 - روبروی هم قرار گرفتن دو ستاره . 5 - اینکه شاعری شعر در وزن و قافیة شعر شاعرِ دیگری بگوید.
استقباللغتنامه دهخدااستقبال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پیش آمدن . (منتهی الارب ). ضِدّ استدبار. روی آوردن . پیش فراشدن . پیش واشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیش رفتن . روی کردن به . || به پیشواز رفتن . به پیشباز رفتن . پیشواز کردن . پیشباز کردن . پذیره شدن : استادم را بد
استقبالدیکشنری عربی به فارسیپذيرايي , مهماني , پذيرش , قبول , برخورد , استقبال كردن , دريافت امواج راديويى , به پيشواز رفتن
استقبالفرهنگ فارسی عمید۱. پیشنهاد یا مطلبی را با رضایت خاطر پذیرفتن.۲. پیش آمدن؛ پیشواز رفتن؛ پیش رفتن؛ پذیره شدن.۳. (اسم) [قدیمی] (ادبی) در دستور زبان، زمان آینده.۴. (اسم) (ادبی) سرودن شعری به وزن و قافیۀ شعر شاعر دیگر، مانندِ این شعر: گل در بَر و می در کف و معشوقه به کام است / سلطان جهانم به چنین روز غ
استقبالفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) به پیشواز کسی رفتن . 2 - (اِمص .) پیشواز، پذیره . 3 - (ص .) آینده . 4 - روبروی هم قرار گرفتن دو ستاره . 5 - اینکه شاعری شعر در وزن و قافیة شعر شاعرِ دیگری بگوید.
خوش استقباللغتنامه دهخداخوش استقبال . [ خوَش ْ/ خُش ْ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) آنکه خوب استقبال از غریب کند. آنکه غریب و تازه وارد را نکو دارد و خوش تهنیت دهد. که با روی باز پذیره ٔ مهمان یا وارد شود: فلانی خوش استقبال و بدبدرقه است ؛ یعنی مهمان را بخوبی و روی خوش می پذیر
استقباللغتنامه دهخدااستقبال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پیش آمدن . (منتهی الارب ). ضِدّ استدبار. روی آوردن . پیش فراشدن . پیش واشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیش رفتن . روی کردن به . || به پیشواز رفتن . به پیشباز رفتن . پیشواز کردن . پیشباز کردن . پذیره شدن : استادم را بد
استقبالدیکشنری عربی به فارسیپذيرايي , مهماني , پذيرش , قبول , برخورد , استقبال كردن , دريافت امواج راديويى , به پيشواز رفتن
استقبالفرهنگ فارسی عمید۱. پیشنهاد یا مطلبی را با رضایت خاطر پذیرفتن.۲. پیش آمدن؛ پیشواز رفتن؛ پیش رفتن؛ پذیره شدن.۳. (اسم) [قدیمی] (ادبی) در دستور زبان، زمان آینده.۴. (اسم) (ادبی) سرودن شعری به وزن و قافیۀ شعر شاعر دیگر، مانندِ این شعر: گل در بَر و می در کف و معشوقه به کام است / سلطان جهانم به چنین روز غ