استقاعلغتنامه دهخدااستقاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ . تغیر لون . یقال : اُستقعلونه (مجهولاً)؛ وقتی که تغییر کند. (منتهی الارب ).
استقاءلغتنامه دهخدااستقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آب برکشیدن . (زوزنی ). آب کشیدن . آب در مشک کشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برکشیدن آب از چاه . || آب خواستن . || سقاء خواستن . || فربه
استقاءفرهنگ انتشارات معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - آب از چاه برکشیدن ، آب کشیدن . 2 - آب خواستن ، طلب آب . 3 - نوشاندن آب و شراب .
انتقاعدیکشنری عربی به فارسیخيساندن , خيس خوردن , رسوخ کردن , بوسيله مايع اشباع شدن , غوطه دادن , در اب فرو بردن , عمل خيساندن , خيس خوري , غوطه , غوطه وري , غسل
استقالةدیکشنری عربی به فارسیاستعفا , واگذاري , کناره گيري , تفويض , تسليم , استعفا دادن , كنارهگيرى كردن , از كار كنارهگيرى كردن