استفانلغتنامه دهخدااستفان . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) (قضای ...) قضائی است که به انضمام ناحیه ٔ «مع آق قیاچکلی » دارای 38 پاره دهکده است . از طرف مشرق با قضای سینوپ و از جانب جنوب با قضای
استفانلغتنامه دهخدااستفان . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) بیزانسی . یکی از دانشمندان روم . وی در اواخر قرن پنجم میلادی در قسطنطنیه میزیست ولغت نامه ای بسیار جامع در اعلام جغرافیائی تألیف کرد
استفانلغتنامه دهخدااستفان . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) استفانس . اتین . نام 9 تن از پاپهاست :1 - رومیست واز تاریخ 253 م . تا 257 م . مسند پاپی داشت . وی با بعض دانشمندان ملل و نحل مشاجرات
استفانلغتنامه دهخدااستفان . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) یا استفانوس و نزد فرانسویان اتین . اصلاً از قوم یهود و یکی از دیاکوسهای هفتگانه ای است که از طرف حواریون انتخاب شده بودند. وی بتهمت ا
استفانلغتنامه دهخدااستفان . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از قیاصره ٔ قسطنطنیه . وی در سال 919 م . از طرف پدر خود رمان اول با دو برادر خویش کریستف و قسطنطین به حکمرانی مشترک منصوب شده و س
اصطفانلغتنامه دهخدااصطفان . [ اِ طِ ] (اِخ ) واعظ اسکندرانی . او راست : کتاب الاحکام . (از فهرست ابن الندیم ). ظاهراً وی اصطفن یا اصطفانوس اسکندرانی است . رجوع به اصطفن اسکندرانی
اصطفانلغتنامه دهخدااصطفان . [ اِ طِ ] (اِخ ) ابن بسیل یا اصطفن بن باسیل . یکی از مترجمان بود که در عهد عباسیان بسیاری از کتب طبی را از یونانی بعربی و سریانی برگردانیده است . وی از
استفانوسلغتنامه دهخدااستفانوس . [ اِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از خدمه ٔ اسکندر که خوش آواز و مضحک و کریه المنظر بود. روزی آتنوفان خادم دیگر اسکندر به اسکندر گفت : بدن این حیوان (استفانوس )
استانلغتنامه دهخدااستان . [ اِ ] (اِ) مزید مقدّم بعض امکنه ، مانند: اِستان البهقباذ الاسفل . اِستان ُالبهقباذ الاعلی . اِستان ُالبهقباذ الاوسط. اِستان ُ سُو. اِستان ُالعال . (معج
استانبوللغتنامه دهخدااستانبول . [ اِ تام ْ ] (اِخ ) استامبول . اسلامبول . اسطمبول . اسطنبول . قسطنطنیه . قسطنطینیه . بوزنطیا . سابقاً پایتخت دولت عثمانی و یکی از مشهورترین بلاد عالم