استغرابلغتنامه دهخدااستغراب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سخت بخندیدن . (تاج المصادر بیهقی ). نیک سخت بخندیدن . (زوزنی ). مبالغه کردن در خنده . و اُستغرب ، مجهولاً کذلک . (منتهی الارب ). || غریب و عجیب آمدن . (زوزنی ). عجیب و غریب شمردن . غریب آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). بعید شمردن . بعید داشتن .- <
استغرابفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) غریب شمردن ، عجیب دانستن چیزی را، به شگفت آمدن از امری .
مستغربلغتنامه دهخدامستغرب . [ م ُت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استغراب . آنکه کسی را غریب می یابد. (اقرب الموارد). || مبالغه نماینده در خنده . (منتهی الارب ). رجوع به استغراب شود.
مستغربلغتنامه دهخدامستغرب . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استغراب . غریب یافته شده و غریب بشمار آمده . (اقرب الموارد). غریب داشته . عجیب و غریب و بیگانه . || نادر. (ناظم الاطباء). بعید. || آنکه غریب نوازی می کند. || متعجب و حیران . (ناظم الاطباء). رجوع به استغراب شود.