استعلاءلغتنامه دهخدااستعلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بلند گردیدن روز. (منتهی الارب ). || بلند شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). بلندی . بزرگوار شدن . (غیاث ). علو. (زوزنی ). تعالی . ا
استعلائیةلغتنامه دهخدااستعلائیة. [ اِ ت ِ ئی ی َ ] (اِخ ) (سنه ٔ ...) نام سال دوّم بعثت رسول (ص ) از سیزده سال توقف آن حضرت در مکه ، مطابق سال دوم نزول قرآن بمکّه . در این سال سوره ٔ
استعلابلغتنامه دهخدااستعلاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردیدن بوی گوشت سپس سخت گردیدن . || سخت و ناخوش یافتن چیزی را. || ناخوش داشتن ستور خوردن تره را و گران و درشت شمردن آنرا. (منتهی
استعلاجلغتنامه دهخدااستعلاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) طلب علاج کردن . (غیاث ).- استعلاج بیمار ؛ معالجه طلبیدن . درمان خواستن او.|| زفت شدن پوست . (زوزنی ). زفت پوست شدن . (تاج المصادر ب