استارلغتنامه دهخدااستار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِتر، بمعنی پرده . (غیاث اللغات ) (دهار) : چو کار کعبه ٔ ملک جهان بدان آمدکه باد غفلت بربود ازو همی استار. بوحنیفه ٔ اسکافی (تاریخ بیهق
استارلغتنامه دهخدااستار. [ اِ ] (معرب ، اِ) (معرب چهار) چهار. اربعه . چهارتا. (منتهی الارب ). جوالیقی گوید: الاستار، قال ابوسعید: سمعت العرب تقول للأربعة «استار» لانه بالفارسیة
استعراضدیکشنری عربی به فارسیرژه , سان , نمايش با شکوه , جلوه , نمايش , خودنمايي , جولا ن , ميدان رژه , تظاهرات , عمليات دسته جمعي , اجتماع مردم , رژه رفتن , خود نمايي کردن , تبيين كردن , ب
استعرارلغتنامه دهخدااستعرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ظاهر شدن و درگرفتن گر: استعَرَّ الجرب الابل ؛ ظاهر شد و درگرفت گر شتران را. (منتهی الارب ).
استعرارلغتنامه دهخدااستعرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ظاهر شدن و درگرفتن گر: استعَرَّ الجرب الابل ؛ ظاهر شد و درگرفت گر شتران را. (منتهی الارب ).