استعباددیکشنری عربی به فارسیبه بندگى كشاندن , به خوارى كشاندن , به بردگى كشيدن استثمار كردن , بهرهكشى كردن , استعمار انسانها
استعبادلغتنامه دهخدااستعباد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به بندگی گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). تعبید. || مانند بنده گردانیدن . (منتهی الارب ).
استعدادگویش اصفهانی تکیه ای: este:dâd / huš طاری: este:dâd طامه ای: estedâd طرقی: este:dâd کشه ای: este:dâd نطنزی: estedâd
استعبددیکشنری عربی به فارسیبنده کردن , غلا م کردن , به بردگى كشاند , مقهور كرد , به زانو درآورد , خاضع و تسليم كرد , خوار كرد , استثمار كرد