استعاضهلغتنامه دهخدااستعاضه . [ اِ ت ِ ض َ ] (ع مص ) عوض جستن . عوض خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بدَل خواستن .
استحاضهلغتنامه دهخدااستحاضه . [ اِ ت ِ ض َ ] (ع مص ) پیوسته خون آمدن از زن بعد از ایام حیض . مستمر شدن بی نمازی پس از روزهای عادت . پیوستگی خون در زن . دائم خون روان شدن زن بمرض . خون دیدن زن از رگ عاذل از حیض . (منتهی الارب ). استحاضه ، خونی است که زن در کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز در حال
استعاذهلغتنامه دهخدااستعاذه . [ اِ ت ِ ذَ ] (ع مص ) استعاذت . پناه گرفتن . (منتهی الارب ) (غیاث ). اندخسیدن . پناه جستن . پناه بردن به . التجاء. || (اصطلاح تجوید) کلمه ٔ اعوذ باﷲ من الشیطان الرجیم گفتن .- استعاذه کردن ؛ اعتصام به . ملتجی شدن . پناه بردن به .
استعادةلغتنامه دهخدااستعادة. [ اِ ت ِ دَ ] (ع مص ) تکرار. اعاده طلبیدن . بازداشت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب اعاده . بازگشت خواستن . طلب بازگردانیدن . (غیاث ). طلب عود کردن . بازگشتن خواستن به کاری . یقال : استعدته الشی ٔ فاعاده ؛ ای سألته ان یفعله ثانیاً. (منتهی الارب ). || خوی کردن به
استعادةدیکشنری عربی به فارسیاسترداد , باز پسگيرى , بازگرداندن , مسترد كردن , پس گرفتن , آزاد سازى (بازپسگيرى)
استعاذهفرهنگ فارسی عمید۱. پناه گرفتن؛ پناه بردن.۲. پناه خواستن؛ پناه جستن.۳. گفتنِ «اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم».
عوضلغتنامه دهخداعوض . [ ع ِ وَ ] (ع اِ) آنچه بجای دیگری آید و بدل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خلف و بدل . (اقرب الموارد). بدل چیزی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آنچه بجای چیزی دهند. بدل . جانشین . (فرهنگ فارسی معین ). و گویند «عوض » سخت تر از چیزی است که بجای آن گرفته میشود. (از اقرب الم