استشاط غضباًدیکشنری عربی به فارسیخونش به جوش آمد (از خشم) , به خشم آمد , به شدت غضبناك شد , خشمناك گشت
استراطلغتنامه دهخدااستراط. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فروخوردن لقمه و جز آن . سرط. فروگوارانیدن : لاتکن حلواً فتُسترط و لا مُرّاً فتعفی ؛ نه چندان شیرین باش که ترا فروبرند و نه چندان تلخ
استفاطلغتنامه دهخدااستفاط. [ اِ ت ِ ](ع مص ) استقصا کردن در کاری . || خوردن تمام آب کوزه را. تمام آب کوزه خوردن . (منتهی الارب ).
استشاطةلغتنامه دهخدااستشاطة. [ اِ ت ِ طَ ] (ع مص ) برافروختن از خشم . (منتهی الارب ). التهاب . از خشم سوختن . (تاج المصادر بیهقی ). || نیک خندیدن . || شادان پریدن کبوتر و مانند آن
ابوالفتحلغتنامه دهخداابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بُسْتی . علی بن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز ملقب به نظام الدین شاعر مشهور. ابن خلکان گوید: او صاحب طریقتی انیقه و