استسلام مقيّد بشروطدیکشنری عربی به فارسیتوافق مشروط , تسليم شدن مشروط , صلح مشروط , سازش مشروط , صلح مقيد
استسلامدیکشنری عربی به فارسیکاپيتولا سيون , تسليم , واگذار کردن , سپردن , رهاکردن , تسليم شدن , تحويل دادن , واگذاري , صرفنظر
استسلاملغتنامه دهخدااستسلام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گردن نهادن کسی یا کاری را. انقیاد: استسلم له ؛ گردن نهاد اورا. (منتهی الارب ). اهل آن بقعه را در ربقه ٔ اسلام و استسلام کشید. (ترجم