استسخارلغتنامه دهخدااستسخار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فسوس کردن . (منتهی الارب ). استهزاء. افسوس داشتن . و بوسیله ٔ با و من متعدی شود.
استخارهلغتنامه دهخدااستخاره .[ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استخارت . خواستن بهترین اَمرین . (منتهی الارب ). بهترین خواستن . طلب خیر کردن . نیکوئی جستن . (منتهی الارب ): شیر... پس از ... اس
استسحارلغتنامه دهخدااستسحار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسحرگاه رفتن . || بانگ کردن خروه در آن وقت [یعنی سحرگاه ]. (تاج المصادر بیهقی ).
استسرارلغتنامه دهخدااستسرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سریه گرفتن . (منتهی الارب ). استسراء. || پنهان شدن . (منتهی الارب ). نهان شدن . پنهان شدن ماه . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
مستسخرلغتنامه دهخدامستسخر. [ م ُت َ خ ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استسخار. فسوس کننده . (منتهی الارب ). استهزأکننده . (اقرب الموارد). افسوس کننده . مسخره کننده . سخریه کننده . رجوع ب
استخارهلغتنامه دهخدااستخاره .[ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استخارت . خواستن بهترین اَمرین . (منتهی الارب ). بهترین خواستن . طلب خیر کردن . نیکوئی جستن . (منتهی الارب ): شیر... پس از ... اس
استسحارلغتنامه دهخدااستسحار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسحرگاه رفتن . || بانگ کردن خروه در آن وقت [یعنی سحرگاه ]. (تاج المصادر بیهقی ).