استرشاءلغتنامه دهخدااسترشاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رشوت خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). پاره خواستن از کسی . طلب رشوت کردن . رشوه گرفتن . || استرشاء فصیل ؛ شیر جستن شترب
استرشاشلغتنامه دهخدااسترشاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دراز کردن شتربچه گردن را میان دو ران مادر تا شیر خورد. (از منتهی الارب ).
استرآءلغتنامه دهخدااسترآء. [ اِ ت ِرْ ] (ع مص ) دیدن . || دانستن . || دیدن خواستن . || کنکاش خواستن از کسی . || یقال : فلان یُسْتَرأی ̍ من الرّیاء؛ کما تقول یستحق و یستعقل . (منت
استراءلغتنامه دهخدااستراء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اختیار کردن چیزی را. (منتهی الارب ). برگزیدن . (منتهی الارب ) (زوزنی ): استراء الموت الحی ؛ برگزید مرگ ، مهتران قبیله را. || بشب رفتن
استرخاءلغتنامه دهخدااسترخاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سست شدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). ثَملطَة. ثَلْمطَة. رهل . (بحر الجواهر). || نرم گشتن . || سستی . نرمی . (منته
استرشادلغتنامه دهخدااسترشاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) براه شدن . || راه جستن . (منتهی الارب ). راه راست جستن . طلب هدایت کردن . استهداء. راه راست خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب رشد و
مسترشلغتنامه دهخدامسترش . [ م ُ ت َ شِن ْ ] (ع ص ) مسترشی . نعت فاعلی از استرشاء. رجوع به استرشاء و مسترشی شود.
مسترشیلغتنامه دهخدامسترشی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مسترش . نعت فاعلی از استرشاء. رشوت خواهنده . || مطیع و فرمانبردار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به استرشاء شود.
رشوتلغتنامه دهخدارشوت . [ رِش ْ وَ ] (از ع ، اِ) رُشْوَت . رشوه و پاره و مزد. (ناظم الاطباء). اتاوه . پاره . رشوه . رشوة. برطیل . بَرْطَلَه . پاره ای که برای برآمدن کاری دهند. (
رشوهلغتنامه دهخدارشوه . [ رِش ْ / رُش ْ وَ / وِ ] (از ع ،اِ) پاره . (نصاب الصبیان ). پاره و بلکفده یعنی آنچه بر کسی دهند برای کار ناروا و غیرمشروع و رشوه ای که با قاضی می دهند،
استرشاشلغتنامه دهخدااسترشاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دراز کردن شتربچه گردن را میان دو ران مادر تا شیر خورد. (از منتهی الارب ).