استرشلغتنامه دهخدااسترش . [ اُ ت ُ رَ ] (اِ) آهنی را گویند که زمین را بدان شیار کنند. (جهانگیری ) (برهان ). آهن جفت . (فرهنگ ضیا). آهنجفت . سپار . (جهانگیری ). گاوآهن .
استرشاشلغتنامه دهخدااسترشاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دراز کردن شتربچه گردن را میان دو ران مادر تا شیر خورد. (از منتهی الارب ).
استرشادلغتنامه دهخدااسترشاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) براه شدن . || راه جستن . (منتهی الارب ). راه راست جستن . طلب هدایت کردن . استهداء. راه راست خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب رشد و
استرشاءلغتنامه دهخدااسترشاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رشوت خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). پاره خواستن از کسی . طلب رشوت کردن . رشوه گرفتن . || استرشاء فصیل ؛ شیر جستن شترب
استرشاحلغتنامه دهخدااسترشاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پروردن ستور خرد تا بزرگ شود. || انتظار گیاه کردن تا بلند و قابل چریدن گردد. انتظار گیاه کردن تادراز شود و بچریدن آید. (منتهی الارب
استرشاشلغتنامه دهخدااسترشاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دراز کردن شتربچه گردن را میان دو ران مادر تا شیر خورد. (از منتهی الارب ).
استرشادلغتنامه دهخدااسترشاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) براه شدن . || راه جستن . (منتهی الارب ). راه راست جستن . طلب هدایت کردن . استهداء. راه راست خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب رشد و
استرشاءلغتنامه دهخدااسترشاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رشوت خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). پاره خواستن از کسی . طلب رشوت کردن . رشوه گرفتن . || استرشاء فصیل ؛ شیر جستن شترب
استرشاحلغتنامه دهخدااسترشاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پروردن ستور خرد تا بزرگ شود. || انتظار گیاه کردن تا بلند و قابل چریدن گردد. انتظار گیاه کردن تادراز شود و بچریدن آید. (منتهی الارب