استدلال عملیpractical reasoningواژههای مصوب فرهنگستانهر استدلالی که یا از حیث نتیجه یا از حیث سنخ مقدماتش با امور عملی (تصمیم و اراده و عمل و مانند آنها) ارتباط دارد
حکمتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = فلسفه۲. دلیل؛ علت.۳. خِرد؛ فرزانگی.۴. نصیحت. حکمت اشراق: (فلسفه) نوعی فلسفۀ عرفانی که اساس آن وصول به حقایق از طریق کشف و شهود میباشد. حکمت عملی: (فلسفه)
فلسفهلغتنامه دهخدافلسفه . [ ف َ س َ ف َ / ف ِ ] (معرب ، اِ) اصل کلمه یونانی و مرکب از دو جزء است : فیلوسس به معنی دوست و دوستدار و سوفیا به معنی حکمت . علم به حقایق موجودات به ان
صناعةلغتنامه دهخداصناعة. [ ص ِ ع َ ] (ع اِ) صناعت . پیشه . (منتهی الارب ). پیشه . کار. (غیاث اللغات ). رجوع به صناعت شود. || صناعت در عرف خاصه علمی است منوط به چگونگی عمل که منظو
چاپلغتنامه دهخداچاپ . (اِ) طبع. باسمه . عملی است که بواسطه ٔ آن میتوان از روی یک نوشته چند نسخه ٔ شبیه به آن تهیه کرد. (لغات نو فرهنگستان ). طبع و باسمه و تافت و انطباع و تافتگ
عرفانلغتنامه دهخداعرفان . [ ع ِ ] (ع مص ) شناختن و دانستن بعد از نادانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شناختن . (زوزنی ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). شناختن . بازشناختن . معرفت .