استدعادیکشنری فارسی به انگلیسیadjuration, conjuration, entreaty, petition, plea, suffrage, supplication
استدعافرهنگ انتشارات معین(اِ تِ) [ ع . استدعاء ] 1 - (مص ل .) فراخواندن ، خواهش کردن . 2 - (اِ.) خواهش .
استداءلغتنامه دهخدااستداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دراز کردن دست بسوی ...: استدی الیه بیده ؛ دراز کرد دست را بسوی او. (منتهی الارب ). دست یازیدن به . || بازی کردن ، چنانکه کودک با گردو
هديةدیکشنری عربی به فارسیاستدعا , فرمان يادستوري بصورت استدعا , عطيه , لطف , احسان , بخشش , پيشکشي , پيشکش , نعمت , موهبت , استعداد , پيشکش کردن (به) , بخشيدن (به) , هديه دادن , داراي ا
التماسدیکشنری عربی به فارسیالتماس , استدعا , دادخواست , منازعه , مشاجره , مدافعه , عذر , بهانه , تقاضا , پيشنهاد , وعده مشروط , ادعا
تقاضافرهنگ مترادف و متضاد۱. استدعا، التماس، تمنا، توقع، خواهش، درخواست، طلب، مراد، مسئلت ≠ امر، حکم، دستور ۲. درخواست کردن، متقاضی شدن