استدرارلغتنامه دهخدااستدرار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسیاری شیر: استدر اللبن ؛ کثر. (قطر المحیط). || طلب شیر کردن . شیر خواستن . (منتهی الارب ). || آوردن شیر از پستان . بیرون آوردن شیر
استمراردیکشنری عربی به فارسیسکني , ايستادگي , دوام , ثبات قدم , رفتار برطبق توافق , غذا , علوفه , نگهداري , توافق
نضاضلغتنامه دهخدانضاض . [ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نضیض به معنی آب اندک است . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به نضیض شود. || ج ِ نَضاض است به معنی باقیمانده ٔ آب . (از متن اللغة). |
استتباب الأمندیکشنری عربی به فارسیاستقرار امنيت , برقرارى امنيت , ايجاد امنيت , برقراري امنيت , حکمفرما شدن امنيت