استدارهلغتنامه دهخدااستداره . [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) گرد شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گرد گشتن . گردی . تدویر. || گرد چیزی درآمدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بگرد چیزی
استدارهفرهنگ انتشارات معین(اِ تِ رِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - گرد گشتن ، گرد برآمدن . 2 - به شکل دایره بودن .
مستدیرلغتنامه دهخدامستدیر. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استدارة. گردنده . (آنندراج ) (اقرب الموارد). دور زننده . || هر چه گرد باشد و مدور. (غیاث ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). مد
مستدیرةلغتنامه دهخدامستدیرة. [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) مؤنث مستدیر که نعت فاعلی است از استدارة. رجوع به مستدیر و استدارة شود. || گرد. مدور.- حرکت مستدیرة ؛ عبارت از حرکت دورانی است ما
تحویلغتنامه دهخداتحوی . [ ت َ ح َوْ وی ] (ع مص ) حلقه شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). انقباض و استداره ٔ چیزی . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || تحوی مار؛ جمع شدن
حرکت دوریلغتنامه دهخداحرکت دوری . [ ح َ رَ ک َ ت ِ دَ/ دُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکتی شبیه به استداره . حرکت مستدیره و آن حرکتی باشد که هر جزء از اجزاء متحرک از جای خود به جای د
حرکت مستدیرهلغتنامه دهخداحرکت مستدیره . [ ح َرَ ک َ ت ِ م ُ ت َ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرکت دوری . حرکت به استداره . رجوع به حرکت دوری شود.