استخوان مغزلغتنامه دهخدااستخوان مغز. [ اُ ت ُ خوا / خا م َ ] (اِ مرکب ) مغز استخوان . مغز قلم . مخ ّ.
بافتبرداری مغز استخوانbone marrow biopsyواژههای مصوب فرهنگستانبرداشتن از مغز استخوان با جـراحی یا سوراخ کردن برای مطالعات میکروسکوپی
پیوند مغز استخوانbone marrow transplantation, BMTواژههای مصوب فرهنگستانپیوند زدن مغز استخوان یا یاختههای بنیادی آن به یکی از شیوههای خودپیوندینهای یا همسانپیوندینهای یا همپیوندینهای ازطریق چکانش درونرگی
مغزلغتنامه دهخدامغز. [ م َ ] (اِ) ماده ٔ عصبی که در جوف کله ٔ سرواقع شده و آن را پر کرده . (ناظم الاطباء). مخ . دماغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دماغ . و با لفظ کافتن و خراش
نقولغتنامه دهخدانقو. [ ن َق ْوْ ] (ع مص ) برآوردن مغز استخوان را. (منتهی الارب ). مغز از استخوان بیرون کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد). || (اِ) استخوان ب
مرملغتنامه دهخدامرم . [ م ُ رِم م ] (ع ص ) نعت فاعلی است از مصدر ارمام . رجوع به ارمام شود. || ناقة مرم ؛ شتر ماده ٔ فربه با استخوان مغزدار، یا ناقه که در استخوانش اندک مغز مان
نقولغتنامه دهخدانقو. [ ن ِق ْوْ ] (ع اِ) نَقْو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استخوان مغزدار. قلم . هر استخوان که در وی مغز بود. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نَقْو
مضربفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (ریاضی) عددی که از ضرب کردن یک عدد در عدد دیگر به دست میآید.۲. [قدیمی] استخوان مغزدار.