استثارهلغتنامه دهخدااستثاره . [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استثارت . برانگیختن . (از منتهی الارب ): و چون قوت و شوکت آن جماعت را با خویش می اندیشید و استثارت فتنی که پیش از این صادر شده ا
مستثارلغتنامه دهخدامستثار. [ م ُت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استثارة. برانگیخته . تحریک شده . مثار. (اقرب الموارد). رجوع به استثارة شود.
مستثیرلغتنامه دهخدامستثیر. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استثارة. || برانگیزاننده . (ناظم الاطباء). مثیر. (اقرب الموارد). رجوع به استثارة شود.