استثابهلغتنامه دهخدااستثابه . [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) پاداش خواستن از. (منتهی الارب ). ثواب و پاداش خواستن . پاداش نیک خواستن . || پس خواستن مال داده . مال خواستن از کسی که مالی داد
استتابهلغتنامه دهخدااستتابه . [ اِ ت ِ تا ب َ ] (ع مص ) توبه خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). توبه خواستن از کسی . (منتهی الارب ). توبه کردن خواستن . توبه خواستن از گناه .
استثارهلغتنامه دهخدااستثاره . [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استثارت . برانگیختن . (از منتهی الارب ): و چون قوت و شوکت آن جماعت را با خویش می اندیشید و استثارت فتنی که پیش از این صادر شده ا
استجابةلغتنامه دهخدااستجابة. [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) استجابت . پاسخ کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). جواب گفتن . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). جواب دادن : استجاب له . || پاسخ
استذابةلغتنامه دهخدااستذابة. [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) گداختن خواستن . || طلب شهد یا موم کردن . (منتهی الارب ).
استرابهلغتنامه دهخدااسترابه . [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) استرابت . دیدن در کاری که درشک افکند. (منتهی الارب ). از کسی اثر یافتن که ترا به گمان افکند در کار او. (زوزنی ). خبر یافتن از ک
مستثیبلغتنامه دهخدامستثیب . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استثابة. || باز پس گیرنده ٔ مال . (اقرب الموارد). || پاداش خواهنده از کسی . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || آنکه
ثوابلغتنامه دهخداثواب . [ث َ ] (ع اِ) هر عملی که از بندگان ایزدتعالی سر زندکه در ازاء آن بنده استحقاق بخشایش و آمرزش الهی رادریابد... آنرا ثواب نامند و برخی گفته اند ثواب بخشیدن
استتابهلغتنامه دهخدااستتابه . [ اِ ت ِ تا ب َ ] (ع مص ) توبه خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). توبه خواستن از کسی . (منتهی الارب ). توبه کردن خواستن . توبه خواستن از گناه .
استثارهلغتنامه دهخدااستثاره . [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استثارت . برانگیختن . (از منتهی الارب ): و چون قوت و شوکت آن جماعت را با خویش می اندیشید و استثارت فتنی که پیش از این صادر شده ا
استجابةلغتنامه دهخدااستجابة. [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) استجابت . پاسخ کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). جواب گفتن . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). جواب دادن : استجاب له . || پاسخ