استتبابلغتنامه دهخدااستتباب . [ اِ ت ِت ْ ] (ع مص ) راست شدن کار. (تاج المصادر بیهقی ). مهیا شدن کار. کامل و راست شدن کاربرای کسی . (منتهی الارب ). آماده شدن کار. || مستقیم گشتن کا
استطبابلغتنامه دهخدااستطباب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درمان پرسیدن از طبیب . طلب طبیب و دواشناس کردن . یقال : هو یستطب ّ لوجعه ؛ ای یستوصف الدواء ایها یصلح لدائه . (منتهی الارب ). || وص
استتباب الأمندیکشنری عربی به فارسیاستقرار امنيت , برقرارى امنيت , ايجاد امنيت , برقراري امنيت , حکمفرما شدن امنيت
استبابلغتنامه دهخدااستباب . [اِ ت ِ ] (ع مص ) یکدیگر را دشنام دادن . (زوزنی ). با هم دشنام دادن . (منتهی الارب ). بیکدیگر دشنام دادن .