استانسلغتنامه دهخدااستانس . [ اُ ن ِ ] (اِخ ) فرزند داریوش دوم ، و داریوش سوم نبیره ٔ استانس بود. (ایران باستان ص 990 و 1187).
استانسفرهنگ نامها(تلفظ: ostānes) (در اعلام) پسر داریوش دوم و برادر اردشیر دوم هخامنشی . (داریوش سوم نبیرهی اُستانِس بود) .
استانلغتنامه دهخدااستان . [ اِ ] (اِ) مزید مقدّم بعض امکنه ، مانند: اِستان البهقباذ الاسفل . اِستان ُالبهقباذ الاعلی . اِستان ُالبهقباذ الاوسط. اِستان ُ سُو. اِستان ُالعال . (معج
استانبوللغتنامه دهخدااستانبول . [ اِ تام ْ ] (اِخ ) استامبول . اسلامبول . اسطمبول . اسطنبول . قسطنطنیه . قسطنطینیه . بوزنطیا . سابقاً پایتخت دولت عثمانی و یکی از مشهورترین بلاد عالم
ارسانسلغتنامه دهخداارسانس . [ اَ ن ِ ] (اِخ ) پسر اُستانِس و نوه ٔ داریوش دوم . او با سی سی گامبیس ازدواج کرد و از او دو پسر داشت : نخست داریوش کُدُمان ، دوم اُگزاث رِس و نیز دو د
ارسسلغتنامه دهخداارسس . [ اَ س ِ ] (اِخ ) پادشاه هخامنشی . اسم او را چنین نوشته اند: دیودور، سترابون و آریّان ، ارسس و پلوتارک ، اُآرسس . در قانون بطلمیوس آرُگس ، که مصحف ارسس ا
استیناسلغتنامه دهخدااستیناس . [ اِ ] (ع مص ) استئناس . انس گرفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خوگر شدن . (زوزنی ). مأنوس شدن . خو گرفتن . الفت و محبت گرفتن . انس و الفت گرفتن
استانلغتنامه دهخدااستان . [ اِ ] (اِ) مزید مقدّم بعض امکنه ، مانند: اِستان البهقباذ الاسفل . اِستان ُالبهقباذ الاعلی . اِستان ُالبهقباذ الاوسط. اِستان ُ سُو. اِستان ُالعال . (معج