استاعلملغتنامه دهخدااستاعلم . [ اُ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) پاره ٔ دزدیده ٔ خیاط.- استاعلم کردن ؛ دزدیدن خیاط، قسمتی از جامه ٔ نابریده را. رجوع به استادعلم شود.
استادعلملغتنامه دهخدااستادعلم . [ اُ ع َ ل َ ] (اِ مرکب ) چنانکه عادت قدیم درزیانست ، خیاطی صاحبان کار را به لاغ و مضاحک سرگرم کرده و از هر جامه وار شاخی میربود. قضا را شبی بخواب دی
گوش خرلغتنامه دهخداگوش خر. [ ش ِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اذن حمار. آلت شنوائی خر : تو فضول از میانه بیرون برگوش خر درخور است با سرخر. سنایی .گوش خر بفروش و دیگر گوش خرکاین