استعسارلغتنامه دهخدااستعسار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سخت و استوار گردیدن . || دشوار گشتن کار. دشوار گردیدن کار. || دشواری خواستن . (منتهی الارب ): استعسره ؛ طلب معسوره . (تاج العروس ).
مستأسرلغتنامه دهخدامستأسر. [ م ُ ت َءْ س َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استئسار. به اسیری گرفته شده . اسیرشده . (اقرب الموارد). رجوع به استئسار و استیسار شود.
مستأسرلغتنامه دهخدامستأسر. [ م ُ ت َءْ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استیسار. || گردن نهنده برای اسیر شدن . (منتهی الارب ). || به اسیری گیرنده کسی را. (اقرب الموارد). و رجوع به