اسالدیکشنری عربی به فارسیپرسيدن , جويا شدن , خواهش کردن , براي چيزي بي تاب شدن , طلبيدن , خواستن , دعوت کردن
اثاللغتنامه دهخدااثال . [ اَ] (اِخ ) ابن لُجَیم . پدر حیّی است و از آن حی ّ است خوله حَنفیّه بنت جعفر مادر محمّدبن علی بن ابیطالب .
اثاللغتنامه دهخدااثال . [ اَ/اُ ] (اِخ ) نام کوهی . || مردی منسوب بدین کوه . || آبی است بنی عبس را یا قلعه ای است ایشان را. (منتهی الارب ). کوهی است بنی عبس را که میان او و میان
اثاللغتنامه دهخدااثال . [ اَ/اُ ] (معرب ، اِ) (از یونانی آیتال ) یکی از آلات کیمیا که از شیشه یا سفال کنند برهیئت طبقی با سرپوش و دم بطول یک ذراع و عرض یک بدست و برای تصعید جیوه
اسأللغتنامه دهخدااسأل . [ اَ ءَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سؤال . خواهنده تر. بسیارسؤال تر.- امثال : اسأل ُ من فَلْحَس ؛ و او مردی از بنی شیبان بود، سهم و حصه ای از غنایم ج
اسأللغتنامه دهخدااسأل . [ اَ ءَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سؤال . خواهنده تر. بسیارسؤال تر.- امثال : اسأل ُ من فَلْحَس ؛ و او مردی از بنی شیبان بود، سهم و حصه ای از غنایم ج