اساس قیریblack baseواژههای مصوب فرهنگستانقشر اساس تقویتشده با قیر که برای تقویت روسازی، جانشین اساس معمولی میشود
اساسدیکشنری فارسی به عربیارض , اساس , جزر , عنصر , قاعدة , نسيج , نواة ، اِرْتکازٌ ، نُقْطَة (مِحْوَرُ) اّرتکاز ، حجر الاساس
قیرپوشة اولیهinitial sealواژههای مصوب فرهنگستانپوشش قیری روی قشر اساس آمادهشدة راه پیش از ریختن قیر نفوذی
جنس قریبلغتنامه دهخداجنس قریب . [ ج ِ س ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) جنس نسبت به نوع ، قریب خوانده میشود هنگامی که چون آن نوع را با هر یک از انواع ضمیمه کنیم و از
قدریةلغتنامه دهخداقدریة. [ ق َ دَ ری ی َ ] (اِخ ) کسانی هستند که گمان کنند هرکس آفریدگار کار خویش است و کفر و معاصی را به تقدیر خدا ندانند. (تعریفات جرجانی ). طائفه ای از معتزله
تضایفلغتنامه دهخداتضایف . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) تنگ شدن رودبار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): اذا تضایفن علیه انسلا؛ ای اذا صرن قریباً منه الی جنبه .
کاتب اسکافیلغتنامه دهخداکاتب اسکافی . [ ت ِ اِ ] (اِخ ) ابوعلی محمدبن احمدبن جنیدبغدادی مشهور به ابن جنید. از اعاظم فقهای امامیه و اکابر علمای دینیه و از مشایخ شیخ مفید و مشایخ نجاشی و