اساسادیکشنری فارسی به انگلیسیau fond, basically, materially, quintessentially, radically, substantially
اساسانلغتنامه دهخدااساسان . [ اَ ] (اِخ ) (بصیغه ٔ تثنیه ) دو قریه ٔ کوچک بین دثینة و مغرب الشمس ، از بلاد سلیم . (معجم البلدان ).