اَز یَکْ پِسْتاگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی به ترتیت ، یک به یک ، از اول ، از ابتدا ، از یک کنار
مفصل توپیball-and-socket jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مفصل زلالهای متشکل از یک سر مدور استخوان بلند که در حفرۀ استخوان دیگر جای میگیرد
مِلاّرگویش بختیاریسهپایه چوبى (سه عدد چوب را از یک سر به هم ببندند و از آن مانند سهپایه براى مَشکزدن یا بافتن جاجیم، بوره و کیسه حمام استفاده کنند).
توالی پیوستهcontinuous sequenceواژههای مصوب فرهنگستاننوعی توالی طولی که در آن از یک سر جوش تا سر دیگر آن یک مهرۀ جوش واحد به وجود میآید
یک سراسرلغتنامه دهخدایک سراسر. [ ی َ / ی ِ س َ س َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) یکسر. (آنندراج ) : آن جوهرم که می شکنند از براش سرباور کنی اگر ببری یک سراسرم . باقر کاشی (از آنندراج ). || ی