شیرخشتلغتنامه دهخداشیرخشت . [ خ ِ ] (اِ مرکب ) شیره ای که از بعضی اشجار تراوش می کند و مسهل آرام و نیکوییست در اطفال . (ناظم الاطباء) (از غیاث ). نباتیست طبی ، از گیاهی که در کوه
گپلغتنامه دهخداگپ . [ گ َ ] (اِ) گب در خراسان و زبان لری بمعنی سخن است . (فرهنگ نظام ). کردی گب (سخن ، گفتگو)، اشکاشمی گپ ، یودغا گپ ده (مکالمه کردن )، گیلکی گپ زئن (گپ زدن ،
گپ زدنلغتنامه دهخداگپ زدن . [ گ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) گفتن . سخن گفتن .بیهوده و دراز گفتن . پر گفتن . پرگویی کردن . در تداول عامه نیز مستعمل است . رجوع به گپ شود : هر کجا زلف ایازی
گتهلغتنامه دهخداگته . [ گ ُ / گ َ ت َ / ت ِ ] (ص ) گت . رجوع به گت شود. بزرگ و عظیم و کبیر. (برهان ) (آنندراج ). درشت . کلان . کلفت . تناور. تنومند. (رشیدی ). گپ : حیف از گته م
دول گپلغتنامه دهخدادول گپ . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هویان بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. واقع در 38هزارگزی باخترماسور دارای 300 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ خرم آباد و