کمفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکه مرا: ◻︎ چون من شکستهای را از پیش خود چه رانی / کم غایت توقع بوسیست یا کناری (حافظ: ۸۸۶).
دیس لاوواژهنامه آزادنوعی از آواز رپ که خوانندۀ رپ از کسی که به او خیانت کرده می خواند و او را از پیش خودش می راند.
پیشلغتنامه دهخداپیش . (ق ) جلو. نزدیک . قریب . نزدیکتر. به فاصله ٔ کمتر از کسی یا چیزی : سر دست بگرفت و پیشش کشیداز آنجایگه پیش خویشش کشید. فردوسی .گرفتند بازوش با بند تنگ کشید
سرخودفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. خودسر؛ خودرٲی.۲. آزاد و رها. سرخود کار کردن: [مجاز] به میل خود و از پیش خود و بدون دستور کار کردن.
چیزیلغتنامه دهخداچیزی .(اِ) (مرکب از چیز + ی ) شی ٔ. || کمی . قدری . مقداری . و چون با عدد بکار رود مترادف با عدد مجهول «اند» افتد؛ یعنی مبلغ یا مقدار یا مقداری بیشتر : کوه قارن