پوستلغتنامه دهخداپوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفن
انسلاتلغتنامه دهخداانسلات . [ اِ س ِ ] (ع مص ) بی خبر و بر غفلت بیرون رفتن . (از منتهی الارب )(ناظم الاطباء). بدون اطلاع دادن و پنهانی بیرون رفتن . (از اقرب الموارد). جیم شدن . (ی
انفراکلغتنامه دهخداانفراک . [ اِ ف ِ ] (ع مص ) مالیده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سست گردیدن دوش و زایل گشتن آن از جای . (منتهی الارب ) (ن
حسیفلغتنامه دهخداحسیف . [ ح َ ] (ع اِ) آواز خاریدن مار خودرا با یکدیگر برای برآمدن از پوست . (منتهی الارب ).- بئر حسیف ؛ چاه کنده شده در سنگستان که آبش منقطع نگردد از بسیاری .
بانگلغتنامه دهخدابانگ . (اِ) فریاد. آواز بلند. (برهان قاطع) (آنندراج ). صوت . آوا. صیحة. (ترجمان القرآن ). صراخ ، هیاهو. صیاح ، نعره . غو. (فرهنگ اسدی ). بان . (فرهنگ اسدی ). ند