مقاطعهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. از هم بریدن و جدا شدن؛ ترک مراوده و مکاتبه کردن.۲. برعهده گرفتن کاری معین با مزد مشخص؛ پیمانکاری.
هملغتنامه دهخداهم . [ هََ ] (حرف ربط، ق ) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. صاحب بهار عجم نوشته که فرق در لفظ «نیز» و لفظ «هم » این است که
تقاطعفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چهارراه.۲. (ریاضی) نقطهای که در آن دو یا چند خط یکدیگر را قطع کنند.۳. (اسم مصدر) از هم بریدن و جدا شدن.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] یکدیگر را قطع کردن.
بریدنلغتنامه دهخدابریدن . [ ب ُ دَ / ب ُرْ ری دَ ] (مص ) قطع کردن . (آنندراج ).جدا کردن . (ناظم الاطباء). جدا کردن با آلتی برنده چون کارد و غیره . (یادداشت دهخدا). اًبتات . اًترا