از دستلغتنامه دهخدااز دست . [ اَ دَ ت ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (حرف اضافه + اسم ) از طرف ِ. از جانب . از قبل : شهریار از دست تو بسیار هست هیچ گلخن تاب را این کار هست . عطار. || (اِ
ازدستلغتنامه دهخداازدست . [ اَ دَ ] (ص مرکب ) زیردست . مطیع. محکوم . (برهان ) (جهانگیری ). فرودست . (آنندراج ) : من که از دست اینم و آنم من کنون دست راست سلطانم . سنائی . || سِنخ
رمية خاطيةدیکشنری عربی به فارسیاز دست دادن , احساس فقدان چيزي راکردن , گم کردن , خطا کردن , نداشتن , فاقدبودن() دوشيزه
missedدیکشنری انگلیسی به فارسیاز دست رفته، از دست دادن، گم کردن، خطا کردن، نداشتن، اشتباه کردن، فاقد بودن، احساس فقدان چیزی را کردن