ازخودگذشتگیلغتنامه دهخداازخودگذشتگی . [ اَ خوَدْ / خُدْ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) فداکاری . جان بازی . ایثار.
از خود گذشتنلغتنامه دهخدااز خود گذشتن . [ اَ خوَدْ / خُدْ گ ُ ذَ ت َ ] (مص مرکب ) جان باختن . صرفنظر کردن از حیات خویش یا از سود و نفع : تا که از خود نگذری از دیگران نتوان گذشت .؟
devotionsدیکشنری انگلیسی به فارسیتعطیلات، صمیمیت، از خود گذشتگی، وقف، سرسپردگی، پرستش، دعا، تخصیص، مریدی، جانسپار، هوا خواهی
devotionدیکشنری انگلیسی به فارسیتعلق خاطر، صمیمیت، از خود گذشتگی، وقف، سرسپردگی، پرستش، دعا، تخصیص، مریدی، جانسپار، هوا خواهی
مشتیواژهنامه آزادسوراخی به اندازه یک مشت که در دیوار ایجاد شده جهت قراردادن یا مخفی نمودن اشیا در آن مردی که به بلوغ عقلی و معرفتی رسیده است و از خود گذشتگی و جوانمردی های زیا
ایثارفرهنگ نامها(تلفظ: isār) (عربی) برگزیدن ، بخشش ، عطا ، کرامت کردن ؛ نفع دیگری با دیگران را بر نفع خود ترجیح دادن، گذشت کردن از حق خود برای آن که دیگری یا دیگران به حق خود ب