لغتنامه دهخدا
داوری کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قضاء. حکومت . محاکمه . دیوان کردن . حکمیت . محاکمه کردن . یکسو نمودن میان نیک و بد. المخاصمة. الخصام . (تاج المصادر بیهقی ). فصل . (دهار) : نخستین روز که جمشید به پادشاهی بنشست و داوری کرد همه خلق گرد آمدند و آن رو