ازیزلغتنامه دهخداازیز. [ اَ ](ع مص ) سرد شدن . سردی . || سخت جوشیدن . || بجوش آمدن . || شدت سیر. || آواز کردن ابر از دور. || چیزی را سخت جنبانیدن . || درآمیختن چیزیرا. || افروخت
ازیزفرهنگ انتشارات معین( اَ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) به جوش آمدن . 2 - (اِ.) غلغل ، صدای جوشیدن دیگ . 3 - بانگ رعد.
ازيزدیکشنری عربی به فارسیوزوز کردن , ورور کردن , نامشخص حرف زدن , وزوز , ورور , شايعه , همهمه , اوازه , هواپيما را با سرعت وبازاويه تند ببالا راندن , زوم , با صداي وزوز حرکت کردن , بسرع
ازلغتنامه دهخدااز. [ اَزز ] (ع مص ) اَزاز. ازیز. جستن رگ . جهش رگ . || سخت جوشیدن دیگ . بجوش آمدن .(منتهی الارب ). برجوشیدن دیگ . (تاج المصادر بیهقی ): ازت القدر. || بهم درشدن
ازازلغتنامه دهخداازاز. [ اَ ] (ع مص ) از. ازیز. سخت جوشیدن : اَزَّت القِدْرُ. || بجوش آمدن : اَزَّت القِدْرُ. || آواز کردن ابر از دور: ازّت السحابة. || چیزی را سخت جنبانیدن : اَ
ابیزفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشرارۀ آتش؛ جرقه: ◻︎ هست زآهم آتش دوزخ ابیز / نالهای از من ز تندر صد ازیز (منجیک: ۲۳۱).
اجیجلغتنامه دهخدااجیج . [ اَ ] (ع اِ) زبانه ٔ آتش . (منتهی الارب ). بانگ آتش . || (مص ) زبانه زدن آتش . (تاج المصادر). و رجوع به ازیز شود. برافروخته شدن . ایتجاج .
ابراهیم بن ابی محمدلغتنامه دهخداابراهیم بن ابی محمد. [ اِ م ِ ن ِ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) یحیی بن المبارک الیزیدی . ازیزیدیین . لغوی و عالم به عربیت . در خدمت مأمون خلیفه بوده و به بغداد و