ازهدلغتنامه دهخداازهد. [اَ هََ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از زهد. زاهدتر. پارساتر. || خوددارتر. بی بهره تر: ازهد الناس فی العالم اهله و جیرانه .
اخطلانلغتنامه دهخدااخطلان . [ اَ طَ ] (اِخ ) دو اخطل مشهور: ابوالفرج بن هندو در مراجعه ٔ بشعر پس از ترک آن گوید:و کنت ترکت الشعر آنف من خناو أکبر عن مدح و أزهد عن عزل ...تزل الق
ناقرلغتنامه دهخداناقر. [ ق ِ ] (ع ص ) تیر که بر نشانه رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از المنجد) (از ناظم الاطباء). تیر که بر هدف اصابت کند یا تیر که ازهدف نگذرد . (از معجم متن
یوسفلغتنامه دهخدایوسف . [ س ُ ] (اِخ ) ابن احمد قونوی مولوی رومی ، که وی را ازهدی نیز نامیده اند. از فضلای ترک و شارح مثنوی مولوی بود. در زبان و ادب عرب تبحر داشت و در خانقاه بش
گلستانهلغتنامه دهخداگلستانه . [ گ ُ ل ِ ن َ ] (اِخ ) ابن شاه ابوتراب محمدعلی حسینی یا حسنی ، معروف به گلستانه و ملقب به علاءالدین از سادات گلستانه ساکن اصفهان . عالمی است عابد، زاه