ازنلغتنامه دهخداازن . [ اَ ] (اِخ ) قلعه ای در جبال همدان . (معجم البلدان ). و مؤلف مرآت البلدان گوید: گویا ((ازنا)) و ((ازناوه )) هم بنویسند.
ازنفرهنگ انتشارات معین(اُ زُ) [ فر. ] (اِ.) ترکیبی است از اکسیژن به صورت 3 o خاصیت اکسیدکنندگی آن بسیار زیادتر از اکسیژن است به طوری که نقره را اکسید می کند. به میزان کم در هوا موجو
اذندیکشنری عربی به فارسیگوش , شنوايي , هرالتي شبيه گوش يا مثل دسته کوزه , خوشه , دسته , خوشه دار يا گوشدار کردن
اذنلغتنامه دهخدااذن . [ اُ ذُ ] (اِخ )یکی از جبال بنی ابی بکربن کلاب . || قاره ای بسماوه که از آنجا سنگ آسیا برند. (معجم البلدان ).
اُزُنْ بُرُنْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی دراز و نوک تیز ، اوزون برون : به معنی ماهی خاویار هم میباشد