آمارۀ آزمونtest statisticواژههای مصوب فرهنگستانتابعی از مشاهدات نمونهای که مبنایی را برای آزمون کردن یک فرض آماری فراهم میکند
افحصدیکشنری عربی به فارسیامتحان کردن , بازرسي کردن , معاينه کردن , بازجويي کردن , ازمودن , ازمون کردن
examineدیکشنری انگلیسی به فارسیمعاینه کردن، امتحان کردن، بازرسی کردن، ازمودن، ازمون کردن، باز جویی کردن
examinedدیکشنری انگلیسی به فارسیمورد بررسی قرار گرفت، امتحان کردن، بازرسی کردن، معاینه کردن، ازمودن، ازمون کردن، باز جویی کردن
examinesدیکشنری انگلیسی به فارسیبررسی می کند، امتحان کردن، بازرسی کردن، معاینه کردن، ازمودن، ازمون کردن، باز جویی کردن