ازلاملغتنامه دهخداازلام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ زَلَم و زلَمة و زُلَم . تیرهای قمار بی پر که در جاهلیت بدان بازی میکرده اند: یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازل
ازلامواژهنامه آزادنوعی فال گیری است که با پرتاب چیزی به هدف انجام می شود. اگر به هدف نخورد، یعنی آن کار صحیح نیست. حکم شرعی آن حرام است.
اظلاملغتنامه دهخدااظلام . [ اِ ] (ع مص ) تاریک شدن . (ترجمان تهذیب عادل ص 14) (آنندراج ). تاریک گردیدن شب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). اظلام شب ؛ گسترده شدن تاریکی آن . (ا
اظلاملغتنامه دهخدااظلام . [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) ستم کشیدن و احتمال کردن . و در آن سه لغت (لهجه ) است : اضطلام ، اطلام و اظلام . (منتهی الارب ). و رجوع به مصادر مذکور شود. انظلام .
اظلامفرهنگ انتشارات معین( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تاریک شدن . 2 - در تاریکی درآمدن . 3 - (مص م .) تاریک کردن .
أَحْلَامِفرهنگ واژگان قرآنچيزهايي که در خواب مي بينند(جمع حُلم يا حُلُم جمع حلم به معني آنچه که شخص خوابيده در خواب خود ميبيند ، و بعيد نيست که اصل در معناي آن تصوراتي باشد که انسان از د
أَحْلَامُهُمفرهنگ واژگان قرآنعقلهايشان - چيزهايي که در خواب و خيال خود ديده اند(جمع حُلم يا حُلُم جمع حلم به معني آنچه که شخص خوابيده در خواب خود ميبيند ، و بعيد نيست که اصل در معناي آن تصو
ازآملغتنامه دهخداازآم . [ اِزْ ] (ع مص ) بکراهت بر کاری داشتن . بناخوش بر کاری داشتن کسی را: اَزْاءَمَه ُ علی الامر. (منتهی الارب ). || فشردن آنچه در جراحت بود تا آنکه بچسبد پوس
زلمةلغتنامه دهخدازلمة. [ زَ ل َ م َ ] (ع اِ) شخص . وقتی که گویند «یا زلمة» هنگامی است که گویند شخص ناشناسی را مخاطب قرار دهد و یا آنکه برای گوینده تفاوت نکند که مخاطب او کیست .
زلملغتنامه دهخدازلم . [ زَ ل َ ] (ع اِ) جانوری است مانند گربه . ج ، ازلام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جانوری مانند گربه ٔ اهلی و خردتر از آن . (ناظم الاطباء). || سم شکافته یا
پر کردنلغتنامه دهخداپر کردن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) نهادن و ریختن چیزی در ظرف تا تمام ظرف را فراگیرد. انباشتن . مملو کردن . قطب ، زَند. تزنید. اِملاء. کعب . مَلأ. مَلاءة. مِلاءة.
خمرلغتنامه دهخداخمر. [ خ َ ] (ع اِ) شراب . می . آب انگور که مسکر بود . (ناظم الاطباء). باده . مُل . مدام . عقار. قهوه . قرقف . راح . تریاق . نبیذ. سویق . رحیق . بگماز. راف . ام
میسرلغتنامه دهخدامیسر. [ م َ س ِ ] (ع مص ) قمار بازیدن . (المصادر زوزنی ) (یادداشت مؤلف ) (دهار). قمار باختن . (یادداشت مؤلف ) (منتهی الارب ، ماده ٔ ی س ر) (آنندراج ) (غیاث )