ازشلغتنامه دهخداازش . [ اَ زِ ] (حرف اضافه + ضمیر) (از: از + ش ، ضمیر مفرد مغایب ) از او. منه : آنکه او این سخن شنید ازش باز پیش آر تا کند پژهش . رودکی (از حاشیه ٔ لغت نامه ٔ ا
ازشکل طبیعی خارج کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ردن، ازریخت انداختن، کجوکوله کردن، بُریدن، پاره کردن، جر دادن، گسیختن، شکافتن، خط انداختن، پیچاندن، تاب دادن، قُر کردن، دربوداغان کردن، کشد
ازشأنکاهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، بدنامکننده، رسواکننده، تحقیرکننده، مفتضح کننده، خفتآور، ذلت بار، تحقیرآمیز، توهینآمیز، انتقادی، تمسخرآمیز ناروا، بدخواهانه، بدخواه